او بازیگری را از دهه 80 میلادی شروع کرد و تا به حال در بیش از 40 فیلم سینمایی بازی کرده است. او از دهه90 به صورت چهرهای مشهور درآمد و با بسیاری از فیلمسازان معتبر فرانسه همکاری داشته است. برخلاف ژانرنو و ژرار دپاردیو که شهرت بینالمللی دارند او بیشتر در سرزمین مادریاش اعتبار و شهرت دارد. به صورت همزمان در فیلمهای عامهپسند و غیرمتعارف حضور داشته و کفه ترازو بیشتر به نفع محصولات غیرمتعارف بوده است.
چندسال پیش در درام دلهرهآور سیاسی استیون اسپیلبرگ «مونیخ» بازی کرد ولی حضورش در نقش کاراکتر منفی بیستود ومین فیلم جیمزباندی سینما «میزان آرامش» نام و چهرهاش را به تماشاگران بینالمللی معرفی کرد. اوایل سال جاری با اکران عمومی «پروانه و لباس غواصی» به صورت بحث عمومی رسانهای درآمد. در فیلم، او نقش یک سردبیر معلول به نام ژاندومینیک بابی را بازی میکند که فقط چشمانش کار میکنند و بقیه اندامش فلج است. بازی در سکوت آمالریک منتقدان و تماشاگران را به یک اندازه شوکه کرد و لحن خاص و غیرمتعارف فیلم، جلوه دیگری به بازی آمالریک داد. آمالریک از بازیگران پرکار سینمای فرانسه است. نکته جالب درباره این بازیگر این است که میگوید از بازی در فیلمها خسته شده و میخواهد روی کارگردانی سینما تمرکز کند، ولی پشت سرهم قرارداد بازی در فیلمهای تازه را امضا میکند.
- چگونه به کاراکتر ژاندومینیک بابی نزدیک شدید و آن را پیدا کردید؟
اولین با رکه با جولینا اشنابل کارگردان فیلم ملاقات کردم، با نام و چهره ژاندومینیک از نزدیک آشنا شدم. چند روزی را در منزل جولین سپری کردم و ما خیلی یکدیگر را نمیشناختیم. تعطیلات روز شکرگزاری بود و چند نفری در خانه بودند.
اوقاتمان را به پختن غذا و صحبت کردن میگذراندیم و او درباره خودش برایم حرف زد و اینکه نقاشیهایش را در کجا کشیده و هنگام خلق آنان چه حسیوحالی داشته است. بعد از آن بود که فیلمنامه به دستم رسید. آن را با هم خواندیم و دربارهاش صحبت کردیم. او برایم مفصلا درباره لحظهای که پدرش فوت کرد حرف زد و از ترسی گفت که هنگام مرگ در چشمان او دیده بود. یک قطعه شعر هم از پدرش به من داد که کمی قبل از مرگش نوشته بود. اینها چیزهایی بود که خیلی لذتبخش نبودند و اولین چیزی که به آن فکر کردم این بود: «چگونه میتوانم به خودم اجازه بدهم در فیلمی که چنین قصهای دارد بازی کنم؟» نمیخواستم این نقش را قبول کنم، ولی وقتی دیدم که ساخت آن چقدر برای جولین اهمیت دارد تصمیم خودم را عوض کردم.
این ماجرا به صورت بخش بزرگ و مهمی از زندگی او درآمده بود و کتابی که درباره ژاندومینیک نوشته شده بود، به صورت یک موضوع سمبلیک برایش اهمیتی حیثیتی یافته بود. همین مسئله مرا هم جذب و درگیر این قصه کرد. خود فیلمنامه هم خیلی خوب و دقیق نوشته شده بود. در حقیقت این طرح و پیشنهاد رونالد هاروود بود که گفت بیایید ببینیم در سر و ذهن این مرد چه میگذرد. زمانی که او بیدار و به هوش است، نمیداند در اطرافش چه میگذرد و چه اتفاقی میافتد. نمیداند چه صورتی و شکل و شمایلی دارد. به همین دلیل لازم بود که در ذهن او باقی بمانیم و تنها چیزی که دربارهاش میدانیم همان تفکرات درونی اوست.
بازی شما در این نقش خیلی مشکل بود. باید بیحرکت میبودید و فقط یکی از چشمهایتان باز میماند.
وقتی فیلمبرداری از آن تفکرات درونی را شروع کردیم، شما هنوز بابی را روی پرده سینما نمیبینید و همین نکته باعث ناراحتیام میشد. یکجورهایی اذیت میشدم. چون همه چیز در سر و ذهن او میگذشت. طبیعی است که ما نمیتوانیم تفکرات ذهنی او را ببینیم و نمیشد در اتاق تدوین این مسئله را جفتوجور کرد. بقیه بازیگران مجبور بودند با کمک لنزی که به چشم میزنند، اینجور صحنهها را بازی کنند. باید چارهای برای این مسئله پیدا میکردیم. از خودمان پرسیدیم چرا من به اتاق دیگری نمیروم و از روی یک مانیتور صحنه را نگاه نمیکنم؟ در این حالت من میتوانستم فریمها و بازیگران را ببینم. من یک میکروفن هم داشتم و جولین به من گفته بودکه هرچه بخواهی میتوانی بگویی.
من نسبت به بازیگران مقابلم واکنش نشان میدادم و تلاش داشتم این کار را درست انجام دهم. (میخندد) ولی وضعیت خندهداری بود. در تمام مدت تلاش داشتم قصه کتاب را به خاطر بیاورم و آن حس شوخطبعی که درون این کاراکتر وجود داشت را حفظ کنم. به صورت طبیعی، فیلمبرداری اولین صحنهها خیلی مشکل بود. به تدریج کار آسانتر شد. ما در همان بیمارستانی صحنهها را فیلمبرداری کردیم که ژاندومینیک در آن بستری بود. کادر بیمارستان را دیدم که 10سال قبل، از او مراقبت میکردند. تعدادی از بازیگران فیلم آدمهای واقعی هستند و از همان دکترها و پرستاران بیمارستان انتخاب شدهاند. در تمام طول فیلمبرداری از آنها میپرسیدم بازیام طبیعی و باورکردنی است یا نه و سؤالات مختلفی درباره ژاندومینیک میپرسیدم.
برایم خیلی جالب بود بدانم در ذهن او چه میگذشت که باعث میشد ماهیچههایش را حرکت دهد و تلاش کند تا چیزهای دوروبرش را ببیند. آنها حقیقتا حکم راهنمای مرا پیدا کردند. از طرف دیگر ما برای هر روز فیلمبرداری حدود 5ساعت گریم داشتیم. حالت دهان و چشم من در فیلم خیلی اهمیت داشت و باید یک لکه خون در گوشه چشمانم جاسازی میشد. در تمام طول گریم من مثل یک مرده بیحرکت بودم تا گریمورها بتوانند کارشان را خوب، درست و دقیق انجام دهند. این بیحرکتی من آنقدر طول میکشید که کمکم احساس میکردم مردهام و آدمهای دوروبرم مرا فراموش کردهاند. تو نمیتوانی حرف بزنی یا حرکت کنی و همه تو را فراموش کردهاند. حس خیلی بدی است.
- پس از پایان فیلمبرداری، جدا شدن از این شخصیت سخت بود؟
خیر. نکتهای وجود دارد که من هر بار که سرصحنه فیلمبرداری حاضر میشوم به خوبی میدانم کار ما یک کار احمقانه است! برای من جدا شدن از کاراکتری که بازی میکنم فقط 2 دقیقه طول میکشد. سرم را تکان میدهم، نگاهی به پشتسرم میاندازم و همه چیز تبدیل به یک خاطره قدیمی میشود. در مقام یک بازیگر، شما مجبورید وقتی بازی در فیلمی را تمام کردید او را فراموش کنید و به کارهای بعدیتان بپردازید.
- خودتان قصد کارگردانی فیلم تازهای را ندارید؟
دارم، چرا که نه؟ علتش هم این است که من واقعا یک بازیگر نیستم. منظورم این است که بازیگری تنها حرفه و شغل من نیست. 17ساله بودم که وارد دنیای سینما شدم. شروع کارم نه با بازیگری که با دستیاری تدوین بود. همه جور کار در دنیای سینما کردهام و در همان دوران چند فیلم کوتاه کارگردانی کردم. 3 فیلم بلند ساختهام و هربار فکر کردهام این آخرین باری است که مجبور هستم در فیلمی بازی کنم و بعد از آن میتوانم با فراغبال فیلمهایم را بسازم. ولی همکارانم مرا رها نمیکنند و با پیشنهادات تازه وسوسهام میکنند که در یک فیلم جدید بازی کنم. مدتهاست در فکر کارگردانی فیلمی درباره فرهنگ فرانسه هستم. تهیهکنندهاش تلویزیون خواهد بود.
- حضور در فیلم جیمزباندی «میزان آرامش» لذتبخش بود؟
خب، اینجور فیلمها برای تفریح و سرگرمی ساخته میشوند و بازی در آن یکجور زنگ تفریح به حساب میآید. فیلمنامه خیلی ساده بود و نقش من هم پیچیدگی خاصی نداشت. به همین دلیل بازی در آن وقت زیادی نگرفت و خیلی اذیتم نکرد. راستش را بخواهید خیلی دوست داشتم در یک فیلم جیمزباندی بازی کنم و از نزدیک ببینم که این فیلمها چگونه ساخته میشوند. در یک کلام، تجربه خیلی خوبی بود. میدانید که در فیلمهای جیمزباندی کاراکتر منفی قصه اهمیتی همپای خود کاراکتر مامور 007 دارد.
- نگران نبودید که دارید یک نقش منفی بازی میکنید؟
به هیچ وجه، برایم اهمیتی ندارد که نقش پیشنهادی مثبت است یا منفی. آنچه مرا جذب نقش میکند، حالوهوای آن و نوع پرورش آن در فیلمنامه است. وقتی نقش و کاراکتری خوب و دقیق پرداخت شده باشد، دیگر مهم نیست که در روند قصه چه جایگاهی دارد و آدم خوب ماجراست یا آدم بد. در «میزان آرامش» کاراکتر من خوب پرداخت شده و برای کارهایش دلیل خوبی دارد. در حقیقت، او مثل شخصیتهای منفی اولین فیلمهای جیمزباندی تکبعدی نیست.
- با توجه به موفقیت عظیم فیلم در اروپا فکر میکنید در قسمت بعدی هم حضور داشته باشید؟
همه چیز بستگی به خواست سازندگان فیلم دارد. تا آنجا که من میدانم هنوز هیچ صحبتی پیرامون تولید قسمت جدید این مجموعه فیلم نشده است.
Movie online